Wednesday, December 23, 2009

Traveling

We are going to Mashad today, not for participating in Ashoora-Tasooa ceremonies but for being with my beloved ones while they are gathered there.
I don't know why crying for ImamHossein is always meaningless for me. We have lots of live samples of people who have fighted for giving liberty to others and are not with us any more. Why should we forget them for the sake of someone who did a same action 1400 years ago!!!
I'm always confused in these dates but now happy for meeting my grandma, aunts, uncles and cousins.

8 comments:

sanaz said...

i hope you have so much fun ,c u soon

هاله مامان ارشیا said...

خوش بگذره عزیزم
برای منم دعا کن
:)

SH-A said...

دموکراسی یعنی همین که عقاید هرکسی برایش محترم باشد ولی خانم هر کسی اینهارا بگوید خیلی جای تعجب ندارد ، اما از شما مشهدیها با آن چادر جاقچلاق کردنهاتان و به ظاهر مذهبی جلوه دادنتون جای عجب دارد چرا که در همچنین ایامی بازار کاسبی شماها هم داغ میشود و قبول دارم که دین هم بازیچه ای شده است در دست بازیگردانان مملکت اما شاید شما هم جزء آن دسته از افراد باشید که برای مصلحت و منفعت طلبی شان ، حاضر باشند خودشان را جور دیگری جلوه بدهندو در اصطلاح انجایی که به نفعتان باشد آنوری و آنجایی که متضرر میشوید اینوری :) و یا اینکه خرتان که از پل بگذرد میشوید اینور و اونوری !
البته برخی از افراد بدلیل شهرنشینی تغییر ماهیت داده و تغییر چهره میدهند ، این را حتی میشود از نحوه پوشش و پیرایششان هم فهمید !. ولی باید بگویم هرچیزی هستید سعی کنید همیشه و در همه حال خودتان باشید
BE YOURSELFE
در هرصورت خوش باشید

محمد درويش said...

چقدر خوب شد كه اين متن را انگليسي نوشتيد!!
وگرنه ...
احتمالاً اينجا هم فيلتر مي شد! نمي شد؟
درود ...

Unknown said...
This comment has been removed by the author.
Unknown said...
This comment has been removed by the author.
Georg said...

Bonjour Somi,

Best wishes to you and to your family.

I happen to know Mashad. I have been there in my youth on the way to Afghanistan. I remember the town as coming straight out of the "Thousand and One Night" tales.

I've even been to the great mosque in the town center. I went there with an English friend. When we were right inside, suddenly I was firmly gripped and steered outside in no time. Then someone told me in perfect German "For you, it is forbidden to enter here".

Souvenirs, souvenirs.

Georg

Anonymous said...

آقای sh-a اگر عقیده هر کسی برات قابل احترامه قومیتش هم مهم باشه و چوبه دار بنا نکن برای مشهدیها دوم اینکه قرار نیست هر چرت و پرتی رو با عنوان دین و مذهب بهمون بقبولونن ما هم با توجه به سطح آگاهیمون بپذیریم و در انتها اسمش رو بذاریم عقیده قرار نیست هر اتفاقی که برای اشخاص معروف تر هر دینی می افته اسطوره بشه خودتون می گید انسانها با هم برابرن پس خواهر منم که تو افغانستان یا عراق یا همین ایران سنگسار می شه یا بمب می افته سرش یا اسیر میشه باید واسش عزاداری کنم مصیبت امام و فرزنداش این وسط گمن!